ارزیابی عملکرد/ استاد آقای دکتر نادری

در کارهای کارمند بنگر و چون آنان را آزمایش کردی به کار گیر، نه از راه بخشش و خودکامگی؛ بطور دلخواه اینان را از میان اهل تجربه تعیین نما، زیرا آنها در سنجش عواقب کارها بیناترند.

حضرت علی (ع)
بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۱۴ مطلب توسط «milad a.sh» ثبت شده است

طنز مدیریتی
تمام اعضای بدن جلسه‌ای تشکیل دادند تا رئیس بدن را تعیین کنند. مغز گفت: "من رئیسم، چون تمام سیستم‌های بدن را کنترل می‌کنم و بدون من هیچ عملی در بدن انجام نمی‌شود."
خون گفت: "من باید رئیس بدن باشم، چون اکسیژن را به تمام اعضای بدن می‌رسانم و بدون من هیچ عضوی کار نخواهد کرد."
معده گفت: "من باید رئیس باشم، چون تمام غذاها را من پردازش می‌کنم و انرژی لازم اعضای بدن را تأمین می‌کنم."
همهمه‌ای سر گرفت و باقی اعضاء نیز تلاش می‌کردند رئیس بودن خود را توجیه کنند. 
در این بین مقعد با صدای بلند گفت: "من رئیس بدن هستم."
به یکباره اعضای بدن شروع به خندیدن کردند و مقعد را مسخره کردند. او نیز عصبانی و منقبض شد.
در فاصله چند روز، مغز دچار سردرد وحشتناکی شد، معده ورم کرد و خون نیز سمی شد. به ناچار همه اعضاء تسلیم شدند و توافق کردند که مقعد رئیس بدن باشد.
All the organs of the body were having a meeting, trying to decide who was in charge. 
"I should be in charge", said the brain, because I run all the body's systems, so without me nothing would happen". 
"I should be in charge", said the blood, "because I circulate oxygen all over, so without me you'd all waste away". 
"I should be in charge", said the stomach, "because I process food and give all of you energy". 
"I should be in charge", said the rectum, "because I'm responsible for waste removal". 
All the other body parts laughed at the rectum and insulted him, so in a huff, he shut down tight. Within a few days, the brain had a terrible headache, the stomach was bloated, and the blood was toxic.
Eventually the other organs gave in. They all agreed that the rectum should be the boss.
شرح
اگر سیستمی خوب طراحی و تولید شده باشد (مانند بدن) همه اجزای آن لازم و ضروری هستند. عملکرد چنین سیستمی در حد مورد انتظار، نیازمند وجود و همکاری تمام اجزای آن است و اجزا نسبت به یکدیگر برتری ندارند. چنین سیستمی یک سیستم ناب (Lean) است و کوچکترین خللی در یکی از اعضاء، موجب اختلال در کل سیستم و اجزا می‌شود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند ******* که در آفرینش ز یک گوهرند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۳۰
milad a.sh


بسیاری از سازمانها و شرکت های بزرگ چه در بخش خصوصی یا دولتی، دارای چارچوب بسیار پیچیده ای از شایستگی و صلاحیت می باشند. آرمسترانگ می گوید که تمایز بین صلاحیت و شایستگی بسیار اهمیت دارد. هر توانایی که براساس وظایف شغلی باشد مربوط به صلاحیت بوده و هنگامی که توانایی براساس رفتارهای لازم برای آن شغل باشد، اشاره به شایستگی است.

  در یک دیدگاه کلی به صلاحیت به عنوان مهارت و استاندارد عملکرد نگاه می شود در حالی که شایستگی به رفتاری که در این جهت به وجود می آید اشاره می کند.

- شایستگی عبارت از رفتارهایی است که یک فرد باید داشته باشد یا بدست آورد که بتواند به سطح بالای عملکرد برسد، در حالی که صلاحیت مربوط به یک سیستم از استانداردها می باشد.

ـ شایستگی خصوصیات و ویژگی هایی است که شخص را در انجام کار توانمند می سازد و صلاحیت ، مهارتهایی است که برای بهتر انجام دادن شغل به آن نیاز دارد.

- شایستگی ، گروهی از توانایی های مرتبط به برتری در یک فعالیت خاص است و صلاحیت توانایی انجام یک فعالیت خاص برای دستیابی به استاندارد می باشد.

- صلاحیت ، آنچه برای انجام شغل لازم است را تشریح می کند و شایستگی چگونگی رفتار فرد برای انجام اثر بخش شغل را تشریح می کند

- صلاحیت به توانایی مربوط است و شایستگی به  گرایش ها مربوط می شود.

- صلاحیت با توانایی ذهنی مرتبط است و  شایستگی در مورد هوش هیجانی است

- صلاحیت در مورد دانش، مهارت ها وتجربه های  مورد نیاز برای انجام شغل است و شایستگی در مورد احساسات و رفتارها برای انجام یک شغل اثر بخش. 

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۱۰
milad a.sh

قانون آنتروپی در سیستم (Entropy)


لازم به توضیح است که از دیدگاه سیستمی، اعتقاد به یک حالت یا قانون کلى در فرآیند تغییر و تحول در سیستم‌ها وجود دارد. بدین معنى که در کلیه سیستم‌ها (اعم از سیستم‌هاى فیزیکی-مکانیکى سیستم‌هاى زیستى و یا سیستم‌هاى اجتماعی)، اجزاء، عناصر، مواد و انرژى تدریجاً تغییرشکل و تغییر حالت مى‌دهند و با تمایل به بى‌نظمی، از هم‌پاشیدگى و بى‌تعادلی، به‌سوى تلاشى و نابودى حرکت مى‌کنند. این خصلت عام و قانون کلى در سیستم‌ها را 'آنتروپی' مى‌گویند.
طبق اصل دوم ترمودینامیک کلاسیک، یک سیستم بسته که با محیط پیرامون هیچ‌گونه ارتباطى ندارد، در اثر آنتروپى (یعنى قانون رکود و تلاشی) کم‌کم به بى‌‌نظمی، بى‌تعادلى و کهولت عناصر متشکله درونى خود دچار شده و (به‌دلیل عدم ارتباط با محیط پیرامون براى تجدید مواد و تأمین انرژی) به سمت تلاشى و نابودى سیر مى‌کند.
لیکن سیستم‌هاى باز که با محیط اطراف داراى ارتباط متقابل (داد وستد ماده و انرژی) هستند، کاهش انرژى درونى خود را از محیط اخذ مى‌نمایند و بدین طریق از فروپاشى سیستم‌هاى باز جلوگیرى مى‌گردد.
در حقیقت سیستم‌هاى باز در جهت عکس قانون آنتروپى حرکت مى‌کنند و به اصطلاح آنتروپى منفى به‌دست مى‌آورند و به حیات خود ادامه مى‌دهند.
در فرآیند داد و ستد ماده و انرژى در سیستم‌هاى باز و محیط اطراف، هر قدر مقدار انرژى داده شده به محیط کمتر از مقدار انرژى باشد که از محیط به‌دست مى‌آورند، با میزان آنتروپى منفى بیشتر، مى‌توانند زمان بیشترى ادمه حیات دهند. این نسبت به استحکام ساختارى سیستم (یعنى روابط پایدار بین عناصر سیستم) از یک سو و کارکرد سیستم از سوى دیگر ارتباط پیدا مى‌کند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۰۳
milad a.sh

الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند. پارادایم از جدیدترین مفاهیمی است که وارد حوزه علوم و جامعه‌شناسی شده است. این مفهوم با نام فیلسوف و مورخ علم، تامس کهن، مقارن است و اولین بار توسط وی در کتاب معروف او، ساختار انقلابهای علمی (The structure of scientific Revolutions)، به کار گرفته شده است.[۱]

الگوواره‌هایی که از زمان‌های قدیم موجود بوده‌اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب‌هایی «بدیهی» در می‌آیند.

واژهٔ پارادایم (از یونانیپارادیگما παράδειγμα paraadeigma)، به انگلیسی پارادایم (paradigm)) نخست در سده پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. از سال ۱۹۶۰ کلمه پارادایم به الگوی تفکر در هر رشته علمی یا دیگر متون شناخت‌شناختی گفته می‌شود.

لغت‌نامه مریام-وبستر این واژه را چنین تعریف می‌کند: «یک چارچوب فلسفی و نظری از یک رشته یا مکتب علمی در کنار نظریه‌ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده‌مند شده‌اند». به طور کلی چارچوب نظری و فلسفی از هر نوع.

بر اساس ایدهٔ توماس کوهن، پارادایم آن چیزی است که اعضای یک جامعه علمی با هم و هر کدام به تنهایی در آن سهیم هستند. مجموعه‌ای از مفروضات، مفاهیم، ارزش‌ها و تجربیات که روشی را برای مشاهدهٔ واقعیت جامعه‌ای که در آن سهیم هستند (به ویژه در رشته‌های روشنفکرانه) ارائه می‌کند. بر اساس ایدهٔ کوهن، پارادایم اصطلاح فراگیری است که همهٔ پذیرفته‌های کارگزاران یک رشته علمی را دربر می‌گیرد و چارچوبی را فراهم می‌سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده استدلال کنند. کوهن معتقد است پارادایم یک علم تا مدت‌های مدید تغییر نمی‌کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می‌آید که پارادایم را درهم می‌شکند و دگرگونی علمی به وجود می‌آید که پس از مدتی پارادایم جدیدی به وجود می‌آورد و دوره‌ای جدید از علم آغاز می‌شود و در جهان‌بینی علمی دگرگونی به وجود می‌آید.

کوهن تئوری جاری را پارادایم نمی‌نامد، بلکه جهان‌بینیموجود را که آن نظریه در قالب آن شکل گرفته و همه کاربردهایی که از آن حاصل شده‌است را پارادایم می‌نامد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۰۰
milad a.sh


به یک مرد شغلی دهید و شما یک کارمند دارید. به یک مرد یاد دهید که چگونه اشتباهات را به گردن دیگران بیندازد و شما یک مدیر دارید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۰۰
milad a.sh
کی باید رئیس باشه؟
طنز مدیریتی
تمام اعضای بدن جلسه‌ای تشکیل دادند تا رئیس بدن را تعیین کنند. مغز گفت: "من رئیسم، چون تمام سیستم‌های بدن را کنترل می‌کنم و بدون من هیچ عملی در بدن انجام نمی‌شود."
خون گفت: "من باید رئیس بدن باشم، چون اکسیژن را به تمام اعضای بدن می‌رسانم و بدون من هیچ عضوی کار نخواهد کرد."
معده گفت: "من باید رئیس باشم، چون تمام غذاها را من پردازش می‌کنم و انرژی لازم اعضای بدن را تأمین می‌کنم."
همهمه‌ای سر گرفت و باقی اعضاء نیز تلاش می‌کردند رئیس بودن خود را توجیه کنند. 
در این بین مقعد با صدای بلند گفت: "من رئیس بدن هستم."
به یکباره اعضای بدن شروع به خندیدن کردند و مقعد را مسخره کردند. او نیز عصبانی و منقبض شد.
در فاصله چند روز، مغز دچار سردرد وحشتناکی شد، معده ورم کرد و خون نیز سمی شد. به ناچار همه اعضاء تسلیم شدند و توافق کردند که مقعد رئیس بدن باشد.
All the organs of the body were having a meeting, trying to decide who was in charge. 
"I should be in charge", said the brain, because I run all the body's systems, so without me nothing would happen". 
"I should be in charge", said the blood, "because I circulate oxygen all over, so without me you'd all waste away". 
"I should be in charge", said the stomach, "because I process food and give all of you energy". 
"I should be in charge", said the rectum, "because I'm responsible for waste removal". 
All the other body parts laughed at the rectum and insulted him, so in a huff, he shut down tight. Within a few days, the brain had a terrible headache, the stomach was bloated, and the blood was toxic.
Eventually the other organs gave in. They all agreed that the rectum should be the boss.
شرح
اگر سیستمی خوب طراحی و تولید شده باشد (مانند بدن) همه اجزای آن لازم و ضروری هستند. عملکرد چنین سیستمی در حد مورد انتظار، نیازمند وجود و همکاری تمام اجزای آن است و اجزا نسبت به یکدیگر برتری ندارند. چنین سیستمی یک سیستم ناب (Lean) است و کوچکترین خللی در یکی از اعضاء، موجب اختلال در کل سیستم و اجزا می‌شود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند ******* که در آفرینش ز یک گوهرند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۸
milad a.sh

همه‌ی ما روزها، یا حتی یک یا دو هفته‌ی بد در محل کار داشته‌ایم.اما اگر نمی‌توانید آخرین روز خوبی را که در کار داشته‌اید به یاد بیاورید، ممکن است وقت آن باشد که به‌طور جدی به ترک کار فکر کنید.
به گزارش صدای اقتصاد، اگر اکنون حداقل چند ماه است که متوجه تعدادی از این مسائل شده‌اید، باید به‌طور جدی به رها کردن آن میز منحوس و یافتن شغلی دیگر فکر کنید.
البته، برای این اقدام به نشانه‌های بیش‌تری نیاز خواهیدداشت، برای همین ما یک فهرست از نشانه‌هایی تهیه کرده‌ایم که نشان می‌دهند شاید وقت آن باشد شغل‌تان را ترک کنید.
اگر تا به حال در گوگل جست‌وجو کرده‌اید؛"ایا باید شغل‌ام را ترک کنم؟"، در اغلب موراد ممکن است وقت آن باشد که به این ایده به‌طور جدی فکر کنید.

۱. تمام مدت بی‌حوصله هستید.
لین تیلور کارشناس محل کار، مشاور رهبری، و نویسنده‌ی "ستمگر سرکش محل کارتان را رام کنید"، می‌گوید: "اگر دیگر در مقام شغلی‌تان به چالش کشیده نمی‌شوید و سعی‌تان برای برقراری ارتباط با رییس‌تان ناموفق بوده‌است، این ممکن است نشانه‌ی آن باشد که وقت رفتن است."
هرچند بی‌حوصلگی یک احساس خیلی استاندارد است، اما پژوهشگران معتقد هستند احساس بی‌حوصلگی طولانی‌مدت هنگامی که در محل کار هستید یک نشانه‌ی هشداردهنده است که شما کاری را می‌خواهید، انجام نمی‌دهید و به دنبال مفهوم بیش‌تری هستید.
تیلور می‌گوید اگر بیش‌تر روز کاری‌تان را به خرید اینترنتی یا بازی کردن می‌گذرانید، یا اگر در محل کار مکررا به ساعت نگاه می‌کنید، این‌ها مشخصه‌هایی کلیدی هستند.

۲. مهارت‌های‌تان مورد استفاده قرار نمی‌گیرد
همه‌ی ما می‌دانیم گاهی باید هر کاری را که می‌توانید به‌دست بیاورید، بپذیرید، و مدتی به آن بپردازید، و امیدوار باشید که به رییس‌تان ثابت کنید قادر به مدیریت وظایف بیش‌تر هستید.
تیلور می‌گوید اما اگر مدتی این کار را کردید، و هنوز در مقامی گیر کرده‌اید که به شما اجازه نمی‌دهد از مهارت‌های‌تان استفاده کنید، وقت آن است که به گزینه‌های دیگر فکر کنید.

۳. اهداف کارفرماتان با مقصود شخصی‌تان هم‌خوانی ندارد.
جک ولش، مدیرعامل سابق جنرال‌الکتریک و سوزی ولش نویسنده‌ی کتاب‌های پرفروش و روزنامه‌نگار حوزه‌ی کسب‌وکار، در پستی در لینکدین نوشتند آدم‌ها به اندازه‌ی مدتی که می‌توانند یک شغل را تحمل کنند، در آن نمی‌مانند. این روزها، آدم‌ها به این فکر می‌کنند که وقت‌شان را در شرکت درستی سرمایه‌گذاری می‌کنند یا نه.
همان‌طور که بیزینس‌اینسایدر قبلا گزارش کرده‌است، ولش‌ها توصیه می‌کنند از خودتان بپرسید آیا شرکت‌تان "با اهداف و ارزش‌های‌تان مطابقت دارد یا نه". آنها می‌گویند: "آیا شغل‌تان باتوجه به توازن کار-زندگی‌ای که انتخاب کرده‌اید، شما را ملزم می‌کند بیش‌از آن‌چه دوست دارید سفر کنید؟ آیا بانوجه به سطح جاه‌طلبی‌تان، به اندازه‌ی کافی پویایی رو به بالا به شما ارائه می‌کند؟"
نحوه‌ی پاسخ دادن شما به این سوال‌ها می‌تواند نشان‌دهنده‌ی این باشد که آیا وقت حرکت است یا نه.

۴. یک رییس جهنمی دارید.
همان‌طور که مردیت فرگوسن، استاد مدیریت، یک‌بار گفت، بیش‌تر آدم‌ها رؤسا را ترک می‌کنند، شغل را ترک نمی‌کنند.
براساس گفته‌ی تیلور، نگرش رییس‌تان فقط روی وقتی که در محل کار سپری می‌کنید تاثیر ندارد؛ در واقع دیگر جوانب مهم زندگی‌تان را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد.
او می‌گوید اگر همه‌چیز را امتحان کرده‌اید تا اوضاع را تغییر دهید و زندگی‌تان واقعا تحمل‌ناپذیر است، وقت آن است به صفحه‌ی نیازمندی‌های مشاغل مورد علاقه‌تان سری بزنید.

۵. احساس می‌کنید هرگز نمی‌توانید پیروز شوید.
رابرت اُکین، مشاور بین‌المللی جست‌وجوی استعداد در شرکت چارلز فرانسیس کوپر، در یک پست در لینکدین هشدار می‌دهد این احساس را که هرگز در کارتان برنده نمی‌شوید، نادیده نگیرید.
او می‌نویسد: "شغل‌تان باید باعث شود احساس شعف کنید و به چالش کشیده‌شوید- مثل این‌که دارید در چیزی موفق می‌شوید، نه این‌که انگار دارید در یک نبرد شکست‌خورده مبارزه می‌کنید و به هیچ‌چیز نمی‌رسید."

۶. رشد نمی‌کنید.
تراویس بردبری در لینکدین می‌نویسد: "آسان است که در یک شغل درجا بزنید، و اگر عاشق کاری هستید که انجام می‌دهید، این درجا زدن می‌تواند آرامش‌بخش باشد. با این حال، مهم است که به یاد داشته‌باشید هر شغلی باید مهارت‌های‌تان را گسترش دهد و به ارزش‌های‌تان به عنوان یک کارمند بیفزاید."
بردبری هشدار می‌دهد اگر چیز جدیدی یاد نمی‌گیرید و هر روز دارید یک کار را انجام می‌دهید، وقت آن است که به دنبال شغل دیگری باشید.

۷. همیشه مراقب حرف‌هایی که می‌زنید هستید.
سالی کروچک، مدیرعامل و یکی از بنیان‌گذاران الوست، در لینکدین اعتراف کرد قبلا در چند شغل باقی مانده‌است که احتمالا نباید می‌ماند. او می‌گوید یکی از نشانه‌های ترک شغل که او می‌گوید نادیده گرفته‌است این بود که درباره‌ی هر کلمه‌ای که از دهان‌اش خارج می‌شد فکر و تجدید نظر می‌کرد.
او اغلب با خود می‌اندیشید"از این حرف چه برداشتی می‌شود؟ آیا این جمله خیلی به دیدگاه‌های دیگر افراد حاضر در جلسه بی‌ربط بود؟"
کروچک اظهار می‌کند"من در فرهنگ‌هایی کار کرده‌ام که در آن 'هیچ ایده‌ای بد نیست' و در فرهنگ‌هایی هم کار کرده‌ام که مجبور بودم مراقب همه‌ی حرف‌های‌ام باشم. من از این فکر که'خودم باشم' گذشته‌ام، اما شما اگر در شغل‌تان نتوانید'خودتان باشید'، وقت آن است که دنبال شغل دیگری بشد."

۸. شرکت‌تان روی شما سرمایه‌گذاری نمی‌کند.
مدیریت کارمند یکی از آن عبارت‌های مدیریتی جدید و جذاب است که ما همیشه می‌شنویم، اما استفاده‌ی بسیار زیاد این عبارت علت دارد:
مجذوب کردن کارمندان به کار مهم است.
همان‌طور گال‌آپ اظهار می‌کند، کارمندانی که مجذوب کار شده‌اند پرشور و خلاق هستند و از نظر عاطفی با مقصود و هدف کارشان ارتباط برقرار کرده‌اند، در حالی که کارمندانی که مجذوب کار نیستند نسبت به شغل‌شان بی‌تفاوت هستند و می‌توانند یک کسب‌وکار را نابود کنند.
اگر به نظر می‌رسد شرکت‌تان به مجذوب کردن شما به کار اهمیتی نمی‌دهد، بهتر است جای دیگری کار کنید.

۹. تمام مدت نگران پول هستید.
درست است که بیش‌تر ما اغلب نگران پول هستیم، اما اگر این نگرانی دائم در ذهن‌تان است و علت‌اش این نیست که شما معتاد به خرید هستید، شاید به اندازه‌ی کافی دریافت نمی‌کنید.
اگر به مدت کافی در شرکت فعلی‌تان بوده‌اید، از مدیریت درخواست کنید که درباره‌ی این موضوع صحبت کنید. مطمئن شوید استدلال‌تان درباره‌ی علت این‌که باید بیش‌تر دریافت کنید درست است. سپس، درخواست ارزش‌یابی بکنید.
تیلور می‌گوید اگر شرکت‌تان نپذیرد که شما باید به اندازه‌ی بار کاری‌تان پول دریافت کنید، شاید وقت آن باشد شرکتی پیدا کنید که در آن احساس نکنید شرکت با پرداخت پول به شما، دارد در حق‌تان لطف می‌کند.

۱۰. به نظر می‌رسد تعدیل نیرو در راه است.
نشانه‌های زیادی وجود دارد که شاید تعدیل نیروی گسترده در راه باشد، از دور قبلی کوچک‌سازی گرفته تا واگذاری اخیر بخش زیادی از سهام شرکت، و ادغام‌ها.
تیلور می‌گوید: "نیازی نیست با این کشتی غرق شوید. جلیقه‌ی نجات‌تان را بپوشید و درون آب بپرید."

۱۱. نمی‌توانید جایگاه خودتان را در یک سال آینده در شرکت تصویرسازی کنید.
همان‌طور که قبلا در بیزینس‌اینسایدر گزارش شده‌است، ولش‌ها می‌گویند یک سال تقریبا مدت‌زمانی است که یافتن یک شغل جدید و بهتر طول می‌کشد. به همین دلیل است که آنها توصیه می‌کنند سعی کنید از حالا ۱۲ ماه آینده را ببینید و تصور کنید به احتمال زیاد کجای سازمان خواهیدبود، به چه کاری مشغول خواهیدبود، چه کسانی را مدیریت خواهیدکرد، و چه کسی شما را مدیریت خواهدکرد.
آن‌ها می‌گویند: "اگر این سناریو حسی کم‌تر از هیجان در شما ایجاد کند، دارید وقت‌تان را در آن شرکت تلف می‌کنید."

۱۲. در مورد اعتماد، مشکلات جدی دارید.
تیلور می‌گوید اگر فکر می‌کنید رییس‌تان درگیر فعالیت‌های غیراخلاقی است، و همین خاطر به او یا به شرکت اعتماد ندارید، یا بدتر از آن، از شما انتظار دارند در فعالیت‌ها شریک شوید، می‌دانید که وقت رفتن است.
او می‌گوید: "شما هرگز نباید حس کنید تحت فشار هستید تا با فعالیت‌هایی سازش کنید که به موقعیت حرفه‌ای‌تان آسیب می‌زند. و اگر اعتمادتان را به رییس‌تان از دست داده‌اید، به هر دلیلی از دروغ‌گویی گرفته تا وعده‌های الکی، ماندن در آن شرکت دشوار است."

۱۳. دچار فرسودگی شغلی شده‌اید.
کار می‌تواند برای همه طاقت‌فرسا باشد، و همه‌ی ما گاهی بعد از گذراندن یک روز طولانی در محل کار احساس خستگی می‌کنیم، اما اگر به‌طور مزمن در حالت استرس و خستگی مفرط ناشی از کار زندگی می‌کنید، احتمالا شما از فرسودگی شغلی رنج می‌برید.
خستگی مفرط جسمانی، عاطفی، یا ذهنی ناشی از کار می‌تواند به طرق مختلف بروز کند، از کاهش یا افزایش چشمگیر وزن و الگوهای خواب ناپایدار گرفته تا رنجیدن از هر اتفاق کوچکی که در کار رخ می‌دهد.
تیلور می‌گوید: "استرس، ترس، یا بی‌اشتیاقی می‌تواند انرژی‌تان را تحلیل ببرد و به عملکردتان آسیب بزند، و یک گزاره‌ی باخت-باخت بسازد."

۱۴. از شنبه‌ها وحشت دارید.
بردبری می‌نویسد: "همه‌ی ما بعضی وقت‌ها با شنبه‌ها مشکل داریم، اما اگر حتی فکر کردن به شغل‌تان شما را پر از وحشت می‌کند، احتمالا وقت رفتن است."
بر اساس گفته‌ی یک کارشناس فرسودگی شغلی به نام بن فانینگ، هرچند "مرثیه‌های جمعه‌شب" کاملا رایج هستند، یکی از بزرگ‌ترین نشانه‌های آن‌که در کارتان دچار فرسودگی شغلی شده‌اید، این است که آخر هفته بیش‌تر حس رهایی به شما می‌دهد و عمیقا از برگشتن به کار می‌ترسید.
او می‌گوید: "می‌دانید وقتی آخر هفته به پایان می‌رسد و حقیقتا احساس می‌کنید با رسیدن آخر هفته رها شده‌بودید، واقعا دچار استرس می‌شوید"

۱۵. نمی‌توانید هنگام کار بلند بخندید.
کروچک می‌نویسد: "بله، می‌دانم، 'دلیلی دارد که اسم آن را کار گذاشته‌اند'، اما در بیش‌تر شغل‌های‌ام به حدی راحت بوده‌ام که گاهی می‌توانستیم 'آن‌قدر بخندیم که اشک‌مان سرازیر شود'. وقتی این امکان وجود ندارد، این یک علامت کلیدی است."

۱۶. فقط می‌دانید.
وقتی صحبت از این است که می‌دانید اوضاع درست نیست، ندای درون‌تان می‌تواند بهترین هم‌پیمان‌تان باشد.
اگر فعالانه نیازمندی‌های شغلی را جست‌وجو کرده‌اید، مدتی درباره‌ی ترک شغل‌تان صحبت کرده‌اید، و احساس می‌کنید این کار درست است، حتی اگر از چیزهای نامعلوم می‌ترسید، شاید وقت آن باشد به آن صدای آهسته گوش کنید و آن را پیگری کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۴
milad a.sh

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز اور ا زیر نظر گرفت؛
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند ، پچ پچ می کند ،آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض کند ، نزد قاضی برود و شکایت کند .

اما همین که وارد خانه شد ، تبرش را پیدا کرد . در واقع همسرش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می کند .

همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که:
ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۲۳
milad a.sh
هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسیدم :
شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند!!!
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌ تر است!
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد... شما می‌خواهید تختتان کنار پنجره باشد ؟ ! !
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1.راه حل همیشه در گزینه های پیشنهادی نیست ! ! !
2.در حل مشکل و در هنگام تصمیم گیری هدفمان یادمان نرود . در حکایت فوق هدف خالی کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پیشنهادی ! ! !
3.همه راه حل ها همیشه در تیررس نگاه نیست . . .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۲۱
milad a.sh

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.

یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. 

به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» 


نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.

وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.

نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۲۰
milad a.sh